شیطون ها😈 شب چی میگن😋

شیطون ها😈 شب چی میگن😋

هر شب یه قصه منحرفی😈😋

منحرف نباشید

منحرف نباشید

LORD S · 20:52 1402/06/15

در خاطر تو مانده؟

آن شب که تو را کردم

در گوشه ی این خانه

از خواب خوشت بیدار؟

گفتم که بخور این را

سرخ است و پر از آب است

این سیب خودم چیدم

از آن طرف دیوار؟

خوردی و خوشت آمد

خنده به لبت آمد

گفتی که بکن حالا

تعریف از این دیدار

یادش همگی خوش باد

می‌دادی و می‌کردم

تو درس محبت را

من گوش به این اقرار

من عاشق و تو عاشق

گفتم که بده. دادی

وانگاه فشردم من

دستان تو را ای یار

شب بود و نفهمیدی

در پشت تو بنشستم

تا صبح تو را کردم

هر لحظه دعا بسیار

یک لحظه نفهمیدم

آب آمد و رویت ریخت

فنجان چپه شد یک‌دم

از دست من بیمار

انگشت خود آوردم

کردم همگی سیخش

تا بهر تو برچینم

یک شاخه گل تبدار

در دست تو نسپرده

تو داد زدی ای وای

گفتی که بکش بیرون

از ناخن من این خار

چون پرده به بالا رفت

تو داد زدی دردم

بیرون همه روشن هست

از نور چراغ انگار

گفتم که برو آن ور

برگرد و بکش پایین

از پنجره آن پرده

کاین نور دهد آزار

آن شب شب خوبی بود

هی کردم و هی دادی

من گریه برای تو

تو عشق به این دلدار

تباهی یک خانواده😐😈😂

مامان خسته از سر كار میاد خونه و علی كوچولو میپره جلو میگه
سلام مامان



مامان-سلام پسرم


علی كوچولو - مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل كردن و....

مامان-خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف كن


سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در كانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه كه مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود


علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله ....

بابا-بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور

مامان-چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه ...بگو پسرم

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..

بابا-خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!

مامان-به بچه چی كار داری چرا میترسی حرفشو بزنه....بگو علی جان

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در

رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا كردم دیدم كه ....

بابا-تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.

مامان-چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در

رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا كردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون

كارایی میكنه كه تو همیشه با عمو محمود میكنی ...

ذهن های منحرف شما

ذهن های منحرف شما

LORD S · 00:25 1402/05/25

پسر بچه کلاس اولی به معلمش میگه : خانوم معلم من باید برم کلاس سوم معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟

 

اونم میگه : آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم. توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ، معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن : خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه

اونم میگه: نه تا دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه : هفتادو دو تا همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم،

میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟ مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده : پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه: پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم ؟

مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده : جیب

دوباره خانوم معلمه سوال میکنه: اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده : دست دادن

باز معلمه سوال میکنه : بگو ببینم اون چیه که وقتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک

مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه: آدامس بادکنکی

دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه : بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم